ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

این هم برای ملاحت گلم

ببین خواهری ، کشک آب گرفته ساده ، کشک مخلوط با زردچوبه (البته این مال کربلاست خونه مامان اینا با زعفرون قاطیش کردم ) و نعنا داغ رو به نوبت اینجوری میریزیم وقتی کامل شد با یک خلال چوبی یا هر چیز تیزی از مرکز دایره به سمت لبه ظرف خط میکشیم ولی باید یکی درمیون جهتش عوض بشه یعنی یک شعاع از مرکز به بیرون کشیدی شعاع بعدی از لبه ظرف به سمت مرکز باشه که شکلش خوب در بیاد. از مراحل کار فقط همین دوتا عکس رو داشتم. موفق باشی عزیز دلم   ...
29 آبان 1391

مهمانی خانه پدری......

این عکس برای من خیلی عزیزه ، اتاق پذیراییه خونه مامان اینا و کلی خاطره برای من..... مراسم پاتختی هر 4 تا زن داداشهام اینجا برگزار شد کلی فامیل و دوست و آشنا..... تولدهایی که توی این اتاق گرفتیم ..... عروسی خودم.......... این سفره مهمانی پنج شنبه بود........ برای این مهمونی مامان آش رشته ی فوق العاده ای هم درست کرده بود که تزیینش با من بود ولی چون مهمانها حضور داشتن فرصتی برای عکس گرفتن نبود ولی عین آشی بود که توی کربلا درست کرده بودم که عکس اون رو به جاش میزارم   نان و کیک   این نون رو مامانم توی قابلمه درست کرد ، خیلی خوشمزه بود این هم شیرینی پنجره ای که مامان استاد درست کردن...
27 آبان 1391

بدون عنوان

فردا خونه مامانم مهمونیه همون تعاونی که ماه قبل خونه من بود ، خدایا زمان چقدر زود میگذره. امروز عصر پسری کلاس زبان داره و کلا کلاسش جوریه که غیبت کردن خیلی عقب میندازتش هفته قبل هم که به خاطر مهمونی رفتیم خانه ی پدری و کلاس را بیخیال شدیم . برای همین هم خیلی نمیتونم کمک مامان باشم ، مامان برای فردا داره آش رشته درست میکنه در کنارش سبزی خوردن داره و نون پنجره ای هم به درخواست گل پسرم قراره درست کنه . من هم برای کمی کمک کردن یه کیک با نان تست و مرغ و پنیر و گردو (و البته مایونز و پنیر خامه ای و پیازچه) درست کردم و الان گذاشتم داخل یخچال که تا فردا حسابی خودش رو بگیره سعی میکنم عکسش رو بگیرم و بزارم. ...
24 آبان 1391

همچنان باران می بارد.......

  چترها را باید بست   زیر باران باید رفت   فکر را خاطره را زیر باران باید برد   با همه مردم شهر زیر باران باید رفت   دوست را زیر باران باید دید   عشق را زیر باران باید جست   زیر باران باید چیز نوشت,حرف زد,نیلوفر کاشت                                                        ...
23 آبان 1391

بدون عنوان

این یکی از گلدونهای شاپسندمه عکسهای پسرم رو توی وبلاگ خودش میزارم ولی این رو به خاطر ابرهاش اینجا گذاشتم جای همسری خالی ، یه ناهار دونفره برای مادر و پسر چهارشنبه برای شام عموهام و خانواده شون خونه بابام اینا بودن ، مامانم و بابام جدا جدا بهم زنگ زدن و گفتن بیا فردا که تعطیلی و از این حرفها من هم گفتم چون پسرم تا 7.5 غروب کلاس داره پس نمیتونم (تکرار میکنم چون مامان اینا یه شهر دیگه اند و یه سه ربعی راهه که تنها رفتن توی شب عاقلانه نیست) خلاصه اینکه وجدان ما نگذاشت دل پدر و مادرمان را بشکنیم و با یک ظرف دونات که پسری در تهیه اش بسیار کمک کرده بود سورپرایزشون کردیم و قید کلاس رو زدیم. و این هم بارش باران ...
21 آبان 1391

بدون عنوان

خدایا این موزیک و این هوای بارونی نهایت لذته................. مجددا سپاسگزارم عزیز دلم خدای نازنین من......................
21 آبان 1391

بدون عنوان

خداجون ممنونم بییییییییییییییییییییی نهایت داره بارون میاد ، ریز ، ریز........... عاشق این هوام حض میبرم.......... این عکس رو به همه دوستام و البته لیلا جون تقدیم میکنم چون به سبک وبلاگ پردیس میاد ...
21 آبان 1391